• در سمت و سوی این چراغ، نور عبور گم کردهام • در جست و جوی عشق تو، حتی غرور گم کردهام • این خانه نامرئیست یا بینا نیست چشمان من؟ • یا شایدم من راه را، با چشم کور گم کردهام • اسم او را گر بگویم، شعله میگیرد دلم • من نام یار خویش را، با سانسور گم کردهام • دریغا او نمیداند دلم در نزد اوست • یا ممکن است میداند، و من در سرور گم کردهام • ای کاش که میدانست که من جان را فدایش میکنم • جان من، جانان من، من شعر و شور گم کرده ام • من مسافر در ره زلفِ پریشان
اشتراک گذاری در تلگرام
نویسنده : ابوالفضل ثابت مقدم به نام ایزد پاک نام نمایش : پالیشاتو کاراکتر ها : راوی 1 : صدایی شبیه نوجوان ها.حدودا لفظ قلم حرف می زند راوی 2 : صدایی شبیه پیرمردها.در صحبت هایش از شوخی و کنایه های زیادی استفاده می کند مرد 1(رومئو): وسواسی،سعی می کند خودش را باکلاس و نجیب زاده نشان بدهد مرد 2 (هکتور) :خشن و گاهی عصبی.حدودا شبیه لات های قبل از انقلاب رفتار می کند مرد 3(فِرِد) :بسیار دیوانه و شنگول.در کل داستان سعی می کند خنگ بازی در بیاورد رمال : باید لحنی
اشتراک گذاری در تلگرام
درباره این سایت